●بال های سیاه و سفید○ پارت 1

از زبان جیمین:

امروز اجرا داشتم.داشتم تمرین میکردم.اخ پاهام درد میکرد ولی باید تحمل کنم.روی صحنه داشتم میرقصیدم.اهنگ خیلی سریع و تند بود‌.بعد اجرا رفتم توی صالن استراحت.غذا خوردم و عرق هام رو پاک کردم و حموم کردم.
رفتم خونه.
روی تخت دراز کشیدم و خوابیدم.
یهو تلفنم زنگ خورد.
تلفن رو برداشتم.مامانم بود

مامان جیمین:جیمین..عزیزم امروز چیکاره ای؟

جیمین:سلام.امروز میرم بیرون.

مامان جیمین انگار که یکم ناراحت شده باشه گفت:آها باشه..اگه وقت کردی یکم بیا پیش من

جیمین:فکر نکنم بتونم بیام اما تلاشم و میکنم.

چند دقیقه بعد تماس تموم شد.
رفتم بیرون کار هام رو انجام دادم.

خسته و کوفته برگشتم خونه و روی تخت دراز کشیدم.
وقتی داشت خوابم میبرد گوشبم زنگ خورد.ساعت و نگاه کردم.3 شب بود.گوشی شناره مامانم بود.

گوشی رو برداشتم اما بجای اینکه مامانم صحبت کنه یه مرد غریبه صحبت کرد
مرد:شما اقای پارک جیمین هستید؟

جیمین:تو کی هستی؟گوشی مامانم دستت چیکار میکنه؟

مرد:اقا لطفا ارامشتون رو حفظ کنین..متاسفم مادرتون فوت کرد.

وقتی این و شنیدم زندگی روی سرم خراب شد.
گوشی رو بدون اینکه قطع کنم روی کاناپه پرتاب کردم لباسام و پوشیدم و رفتم سمت ماشین.با تملم سرعت به سمت بیمارستان روندم.وقتی وارد اتاق مادرم شدم دیدم روش ملافه ی سفید کشیدن.گریه کردم.از ته دلم گریه کردم.

جیمین:نه..لطفا نبریدش

یه پرستار:اقا لطفا فاصله بگیرید


چند ماهی از اون موقع میگذره.به خودم قول دادم که دیگه مثل اون موقع گریه نکنم..اگه اون کار لعنتی نبود شاید..شاید پیش مامانم رفته بودم..شاید مامانم الان زنده بود..از اون موقع دیگه نرقصیدم..همه میگفتن برم یوگا یا روان پزشک.دیگه راضی شدم برم اما یه دکتر بود که هم روان پزشک بود و هم یوگا کار میکرد.میخواستم پیش اون برم.شاید اصرش بیشتر باشه‌.
فردا رفتم ثبت نام کردم.وقتی وارد صالن صدم یه خس عجیبی داشت.ارامبخش و مشخص بود که باید ورزش هم بکنم.
یهو صدای باز شدن در اومد.یه دختر خیلی بامزه و کیوت که بهش میخوره 22 سالش باشه.

دختره اومد و با یع انرژی خیلی زیاد و عجیب گفت:سلام! من ا/تم!اسمت چیه؟

گفتم:اسمم و برای چی میخوای؟

ا/ت از جواب رکم هنگ کرد و گفت:خب برای اینکه صدات کنم دیگه..

گفتم:اسمم جیمینه

ا/ت:آها..خوشبختم..خب..مشکلت چیه؟

اومدم بگم که یهو...
________________________________________________________________________________
اینم از این پارت کیوتم.انیدوارم دوست داشته باشی.🥺🎶

اگه نظرت و بنویسی واقعا ممنون میشم🎶💜🔮


I love you BTS and ARMY🔮💜🎶


#فیک_عاشقانه
#بی_تی_اس
#شوگا
#درام
#تهیونگ
#جونگکوک
#جیهوپ
#جیمین
#نامجون
دیدگاه ها (۳)

●بال های سیاه و سفید○پارت 2

●بال های سیاه و سفید○پارت 3

معرفی داستان●بال های سیاه و سفید○

درخواستی میخواین بگین💜

#پارت۳ رمان اگه طُ نباشی یکی دیگه منم لباسا رو پوشیدم و یه آ...

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

پارت 2. خیانت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط